گنجشكك اشي مشي

هر كه ترسد ز ملال ، انده عشقش نه حلال

مي پيچمت در  هزارتوي حرير مهرم، دختركم .... كه راه مي روي و جان مي پراكني در تنم... مي خندي و  خنكاي حضورت گرماي روزگار را از تن خسته ام مي گيرد... ...  خوب است كه هستي شيرين است كه هستي ... چشمانم به فرداست و دري كه تو از آن به شوق و لبخند و پيروزي سر مي رسي ... جگرگوشه ام! تولدت مبارك  
12 مرداد 1392

فردا به دنيا مي آيي

    فردا تو از دخمه ي دلم به جهان چشم مي گشايي و من جرعه جرعه عشق را در تماشاي ني ني چشمهاي تو سر مي كشم و قدر زندگي را از اين پس خواهم دانست... .... جان مادر! شاد زندگي كن. زندگي به اندوه نمي ارزد. براي خودت شادي دست و پا كن و زندگي را دوست بدار، زيرا  زندگي براي دوست داشتن اش به هيچ كس فرصت بي پايان نمي دهد   دوستت دارم هاي بسيار براي تو مادرت ...
14 مرداد 1391

تا تولدت

  به تولدت نزديك مي شويم. ديشب بغلت كردم و بوسيدمت و گفتم: مانلي مي دوني من چقدر دوستت دارم؟ گفتي : اوهوم.هزار تا. گفتم : نه.اونقدر دوستت دارم كه اگه نباشي،نمي تونم زنده بمونم. عزيزم چه لذتي جز حضور تو در قلبم مي توانست اينگونه سخت پاي مرا به زندگي ببندد؟  
3 مرداد 1391

ماجراي نام هاي تو

    از دوران جنيني تا زمان تولدت هزار تا اسم برايت پيدا كرديم يا به ما پيشنهاد كردند. اين اسم ها را من برايت انتخاب كردم كه هر كدام به دليلي حذف شدند: آشنا،گندم،ماهور(نام گلي است و يكي از دستگاه هاي موسيقي،نام دختر احمد رضا احمدي- شاعر)،گلواژه،نجوا،راوك(پيمانه ي شراب)،فرانه(پروانه)،صبوحي(شراب صبحگاهي)،صراحي(ظرف شراب)...   من نام هايي را كه مفهوم گل و شراب را تداعي مي كنند براي دختر ها خيلي مي پسندم.     اينها اسم هايي بود كه بابا منوچهر برايت انتخاب كرده بود: ترگل،آهو،گندم،انوشه،رها.   هر دو گندم را دوست داشتيم .ولي گفتند از آن اسم هايي است كه بچه ها در مدرسه به خاطر آن     ...
18 آبان 1390
1