گنجشكك اشي مشي

يك گل سرخ سرماخورده ي تبدار

سرما خورده اي سخت و از صداي خنده هات محرومم عجالتا. از محل كارم تلفن مي زنم و گوشي را برمي داري. سلامت مي كنم و با بي حوصلگي جواب سلامم را مي دهي. سعي مي كنم راهي به دلت بجويم و بيشتر با تو حرف بزنم... با ناله مي گويي: مامان پاهام ديگه نمي تونه وايسه.حال نداره.   ...
7 بهمن 1391

شب به خير زندگي

كنارم آرميده بودي . مي گفتم و مي گفتي. كم كم خسته شدي. پشتت را به من و رويت را به عروسكت كردي. گفتي: مامان! ديگه باهام حرف نزن! خوابم مي ياد. بعد جابه جا شدي و آرام گفتي: شب به خير زندگي...   ...
26 دی 1391

همبازي هاي كودكي ات

  مهم ترين همبازي تو ميلاد است با موهايي طلايي و درخشان و از زندگي ، بي خبر تر از تو. همبازي ديگرت اميركيان است. اسمش را گذاشته ايم آقاي مست. بي هدف فقط مي دود. و البته اجازه نمي دهد هيچ پسري دست خواهر دوساله اش كياناز  را بگيرد. كياناز همبازي ديگر توست. آرام ترين ، منطقي تريت و خوش رفتارترين كودكي كه دور و برمان كودكي اش راپرسه مي زند. البته اگر كسي دعوايش كند، بايد فكر آشتي كردن را از سرش بيرون كند. مامانش مي گويد موذي است و زيركانه به خواسته هايش مي رسد. من اما او را با همه شما طاق مي زنم. پرنيان همبازي ديگر توست. بسيار با...
18 دی 1391

...

ديشب بچه هايت را به رديف خواباندي روي تخت من و خودت هم كنارشان قرار گرفتي. گفتي: مامان تو اون پايين بخواب.من مي خوام با  بچه هام بخوابم. گفتم چشم. يك پتو انداختم پايين تخت و دراز كشيدم تا تو خوابت ببرد. يكي دو دقيقه بعد صدايت آمد كه گفتي: مامان اگه دلت براي چشمهام تنگ شد، بيا پيشم بخواب.. .     ...
17 دی 1391

هدیه ات را هرطور می خواهی باز کن

  عزیز جانم! با تو از امتياز آنچه حسن و خوبي  مي دانم، خواهم گفت اما هرگز تو را وادار به انجام آنچه  نمي‌ پسندي، نخواهم كرد. خوب است كه تو عروسكت را بدهي به دوستت تا با آن بازي كند يا به  او هديه اش كني، اما اگر  دلت نخواهد، هيچ كس حق ندارد، تو را به انجام آن ناچار يا مجبور كند. انتخاب راه، حق بلافصل توست و من تا جايي كه مي توانم از حق تو دفاع خواهم كرد. زندگي با همه زيبايي هاش ، هديه خدا به توست. هديه ات را هر جور دلت مي خواهد باز و تماشا كن. ...
13 دی 1391

شكلاتي كه ستاره ات را گرفت

دو روز پيش: گفتي: مامان، امروز ستاره هام 19 تا شد. به ازاي هر كار شايسته‌ي ‌تشويق، از معلمت يك ستاره مي‌گيري. با شوق و هيجان ادامه دادي: اگر ستاره هام 20 تا بشه، برچسب مي گيرم يك روز پيش: پرسيدم:مانلي! ستاره نگرفتي؟ با نگاهي كه در آن خنده، شيطنت و كمي پشيماني پيدابود، گفتي:گرفتم، ولي كار بد كردم، خانوممون ستاره‌مو ازم گرفت. با تعجب گفتم، چرا؟ گفتي:آخه سر كلاس خوراكيمو خوردم. گفتم:خوراكيت چي بود؟ گفتي: آب نبات. گفتم: چرا خوردي؟ گفتي: آخه گشنه م بود. گفتم : خانومتون چي گفت؟ گفتي: خانوممون گفت خوراكيتونو بايد زنگ تفريح بخوريد...
28 آبان 1391

حجاب

هوا خيلي گرم است. تو دربرابر گرما خيلي بي تحملي. لباس خنك و راحتي تنت كردم و رفتيم شهر كتاب هفت حوض تا براي عمه فتانه كتاب هاي شهلا زرلكي را بگيريم. هفت حوض لبريز بود از گشت ارشاد و مامورانش. يكي از زنان گشت ارشاد وقتي تو را ديد ،گفت: كوچولو وقتي مياي خيابون لباس پوشيده بپوش... كلامش مي كوشيد با خنده اي مهربانانه همراه باشد. خوشم نيامد كه به دختر كوچك و معصومم تذكر اخلاقي و مذهبي داد. تن دخترك من به تن عروسك مي ماند و هنوز نمي توان نگاه جنسيتي به اين تن ظريف و معصوم انداخت. گاه ما به اسم دين عليه دين اقدام مي كنيم. به دخترم فرصت خواهم داد زندگي را با تمام وجود لمس و باور كند و اجازه نمي دهم نگاهش به زيبايي هستي ،به محرو...
3 مرداد 1391

خواب خدا

  ديشب از من پرسيدي مامان خدا وقتي خوابه باز هم مي تونه ببينه؟   چند روز پيش هم گفتي مامان خدا مي تونه بره توي تلويزيون؟   به نظر مي رسد در مهد جديدت (مهد دلارام ) بيشتر به خدا و مذهب مي پردازند نمي دانم جهان بيني تو را كدام يك از اين اطلاعات و آموزش ها شكل خواهد داد. درهر حال اميدوارم از ميان اين دانسته ها بهترين راه را براي زندگي ات انتخاب كني و راهي كه برمي گزيني تو را از رنج و ناتواني دور نگاه دارد دوستت دارم بسيار و نمي داني ...
23 بهمن 1390

دردت به جانم مانلي...

    نیمه شب از خواب پاشدی. با بغض و غصه گفتی که زانوت درد می کند. شروع کردم به ماساژ دادن . خوب نشد. کلافه بودی و غصه دارت شدم. گفتم: می خوای روی پام بخوابی تا برات قصه بگم؟ با اکراه پذیرفتی. بالش را گذاشتم روی پاهام و تو را هم. ساختن  و بافتن و گفتن قصه را همزمان شروع کردم.    قصه ي آقاي درد و زانوي ني ني   یکی بود یکی نبود نی نی قصه ی ما هی از پله ها بالا و پایین می رفت و بازی می کرد. اون روز حسابی پاهاش خسته شدند شب که خوابید آقای درد   یواشکی آمد و&n...
16 بهمن 1390