گنجشكك اشي مشي

مهد نگيني‌ها، ممنون كه در حق فرزندم مادري مي كنيد!...

1392/6/4 10:25
نویسنده : مامان اشي
462 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

هر روز پيش از ساعت هفت صبح از خانه راهي مي شويم

 و حوالي ساعت هشت به مهد مي رسيم.

مانلي را  به مهدش مي سپارم و خودم راهي محل كارم مي شوم.


ساعت چهار و نيم عصر پس از اتمام كارم  مي روم دنبالش

 و راهی خانه  می شویم.


 وقتي مي رسيم، ساعت از شش گذشته است.

تا لباسي عوض كنيم و غبار خستگي از تن بگيرانيم، ساعت هفت  است.


 براي اين كه بتواند صبح فردا  بيدار شود ،ساعت هشت و نيم آماده‌ي خوابش می‌كنم.

بنابر اين عملا كمتر از دو ساعت براي مادري كردن در حق فرزندم زمان دارم.

البته  هر شب كمي مقاومت مي كند و نهايتا ساعت 9 خوابش مي برد.


دوباره صبح فردا مي رسد.

يكي از عروسك هايش را برمي دارد،

كتاب "قصه هايي براي هفت ساله ها " و دفتر و مداد رنگي‌اش را توي كيفش مي گذارد.

 دو سه تا خوراكي هم  براي ميان وعده ،  توشه ي روز و راه اوست.


 مي‌گويد، كاش خانه و كار تو و مهد من و مدرسه توي يك كوچه بود و  خسته نمي‌شديم.

خستگي‌هايش را به جان مي‌خرم اما گاه زور خستگي از عشق مادرانه‌ي‌ من بيشتر است.

در اين ميان ، آنچه  دلم را آرام مي كند، آرامشي است كه  در مهد و كنار مربيانش دارد.


عزيزان مهد نگين!

ممنونم كه در حق فرزندم مادري مي كنيد 

 و آغوشتان ، پناه  خستگي هاي  اوست.

بوسه و مهر!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان الینا
4 شهریور 92 10:25
این مساله ای هست که ذهن تمام مادرای شاغل رو به خودش مشغول میکنه خدا کنه بچه ها مون درک کنن