سيندرلا 2
داشتيم با هم قصه سيندرلا را مرور مي كرديم.گفتي برايت تعريف كنم.گفتم "مامان سيندرلا مرده بود و پدر سيندرلا دوباره ازدواج كرده بود.آن هم با زني كه خيلي بدجنس بود.دو تا دختر زشت و از خود راضي داشت و سيندرلا را هم اصلا دوست نداشت.زن بد جنس اجازه نمي داد سيندرلا به مهماني پسر پادشاه برود ..... "
به اينجاي قصه كه رسيدم ابروهايت را درهم كشيدي و گفتي "مامان پس چرا سيندلا خودش نمي رفت ؟"
برايت عجيب بود كه سيندرلا به راحتي ظلم را مي پذيرد .به گمانم خودت را جاي او گذاشتي و احساس كردي اگر تو سيندرلا بودي زير يوغ نامادري بدجنس نمي رفتي و خودت را به مهماني پسر حاكم مي رساندي......
گاهي تحليل هاي كودكانه ات مرا دچار حيرت مي كند عزيزك قلبم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی