گنجشكك اشي مشي

در دل كوچكت چه مي گذرد

1390/8/2 16:40
نویسنده : مامان اشي
449 بازدید
اشتراک گذاری

 

مي‌آيم مهد دنبالت.

سلام و بوسه ،... و راه مي افتيم.

مثل هر روز ،از سوپر ميرداماد رد مي شويم و تو مي گويي : برام سي دي بخر...

ترجيح مي دهم ، هرچه  مي خواهي ،فوري برايت تهيه نكنم.

گاهي مي گويم كيفم همراهم نيست.

گاهي مي گويم بايد صبر كني تا حقوقم را بگيرم.

گاهي هم خواسته ات را اجابت مي كنم...

اگر يك روز، مثلا هم از من سي دي بخواهي ،هم پاستيل،مي گويم  مي تواني با اين دوهزار توماني خريد

كني...يا پاستيل را بخر يا سي دي را.گمانم اين است كه به اين ترتيب مي توانم تو را با مفهوم اقتصاد و

سهم آشنا كنم.ديگر اينكه  بي رويه گوش سپردن به خواسته هاي تو را منطقي نمي بينم.

هنوز در سوپر ميرداماد هستيم.دست مي گذاري روي سي دي باربي و اسب شاخدار.

مي گويم: اين تكراريه  مانلي.يك سي دي جديد بردار.

گير مي دهي كه همين را مي خواهي.و به حرف من اعتنا نمي كني. 

بالاخره متقاعدت مي كنم كه امكان ندارد برايت سي دي تكراري بگيرم.مي گويم  اگر به حرفم گوش

ندهي،تنها مي روم.بعد پيشنهاد مي كنم بستني

بخري.با دلخوري قبول مي كني و بستني خوران راه مي افتي به دنبال من.

يك دستت بستني است.دست ديگرت توي دست من.

مشغول تماشاي آدمها و ماشين ها و رفت و آمدها هستم.

بيست  دقيقه گذشته است و هنوز به ميدان مادر نرسيده ايم.

صدايت را آرام مي شنوم.انگار زير لب چيزي مي گويي.نگاهت مي كنم.داري گريه مي كني آرام.در حالي

كه بستني ات را مي خوري با بغض مي گويي:بريم خونه خودت مي بيني كه تو  و منوچهر(بابا) سي دي

باربي و اسبمو گم كردين...من ديگه اونو ندارم...

بغلت مي كنم با عشق و اشك هات را پاك مي كنم.بوست مي كنم.به موهايت دست مي كشم و

مي گويم:عزيزم چرا توي مغازه بهم نگفتي كه سي دي گم شده ؟اگه مي گفتي برات مي خريدم

جوجو.من نمي خواستم سي دي تكراري بخري.حالا بريم خونه.اگه پيداش نكرديم،فردا برات مي خرم...

خنده ي شيرين و آشنايت پيدا مي شود .بميرم و بغضت را نبينم الهي پري كوچكم.

                                             .......................

حالا به اين فكر مي كنم كه تو چرا بيست دقيقه حرف دلت را با غصه در دلت نگهداشته اي و به من   

نگفته اي.

ياد چشم هاي خيست و لبهاي برچيده ات به غصه ، دلم را ريش مي كند.

با من حرف بزن عروسكم.دلت كوچكتر از آن است كه غصه و بغض در آن جا شود.

بوسه هاي بسيار براي تو .و فرداي شاد ،از آن تو !پاره ي تن و جانم!مانلي! 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

كلئوپاترا
5 آبان 90 5:27
فوق العاده دوست داشتني مانلي شيريني داريد و حرف هايي شيرين تر