گنجشكك اشي مشي

قصه ي عروسك هايت

  علي :مهم ترين عروسك توست.عمه جون براي تولدت به تو هديه داد.يك دست لباس آبي دارد.يك كيف آبي.يك پوشك.يك پستونك.يك شيشه شير و ظرف غذا. تو با علي بازي نمي كني .زندگي مي كني.همه ي تجربه هايي كه من درباره تو دارم،تو با علي تجربه مي‌كني.اين روزها اما حال علي اصلا خوب نيست.يك دستش و گردنش صدمه ديده و پستونك و شيشه شيرش را گم كرده اي.بايد ببرمش بيمارستان عروسك ها.اين روزها هر روز گريه مي كني كه برايت يك علي ديگر بخرم.آرزوي بزرگ تو  داشتن يك علي جديد است.مي خواستم  برايت نگيرم اما برايش خيلي غصه مي‌‌‌خوري.برآورده كردن آرزوي بزرگ تو  براي من سخت نيست.اگر علي قديمي ات درمان شد،مي شود برادر علي جديد و آن وقت...
11 آبان 1390

زيبايي شناسي مانلي

  داشتی از مهدت تعریف می کردی.گفتی: مامان من از الهام جون بالایی خیلی خوشم می یاد.آخه آرایش می کنه،خوشگل می شه.(الهام جون بالایی مربی بچه هایی است که در طبقه دوم هستند.)ادامه دادی:از الهام جون پایینی هم خوشم می یاد.شال توپ توپی خوشگل داره.(الهام جون پایینی در طبقه اول است و مربی خود توست.) گفتی: از عطر میس هستی هم خیلی خوشم می یاد.بوی خیلی خوبی میده آخه.باز گفتی:از سحر جون هم خوشم می یاد .آخه خیلی خوشگله.دماغشم خوشگل شده.(سحر جون تازه بینی شو عمل کرده.) امروز که اومدم مهد،سحر جون رو دیدم و حرفهای تو رو بهش منتقل کردم.گفتم ببینید چطور دخترم همه تون رو زیر نظر داره.حتی نسبت به عطری که می زنید ،قضاوت می کنه و نظر میده.سحر جون کلی خندید...
10 آبان 1390