تقصیر من نبود
مهد قبلی (مهد نگین ) را خیلی دوست داشتی. خو کرده بودی به آنجا. هر بار که می رساندمت به مهد، با شوق و آغوش باز ،وارد مهد می شدی و نگران ماندن و رفتن من نبودی. الهام و باران را خیلی دوست داشتی. حتی احسان و پارسا را که می گفتی اذیتت می کنند. من اما مجبور شدم مهدت را عوض کنم و مجبورت کردم این تغییر غیر دلخواهت را بپذیری. راه طولانی بود. باید به دندانت می گرفتم تا برویم و برگردیم. خسته می شدم و تو را هم خسته می کردم. به خودم حق دادم، با وجود دلبستگی و وابستگی ات تصمیم بگیرم و مهدت را عوض کنم. برای من بهتر شده است. از آوردن و بردنت خسته نمی شوم. مهد جدید ،نزدیک خانه است. با عجله خودم را می رسانم و ب...